آمیرزا قلمدون شماره 105
هدیه به داماد از بزغاله خالدار تا ماشین راهوار!!
اما ناقلان آثار و طوطیان شکر شکن شیرین گفتار چنین نقل کردهاند که در روزگاران قدیم همانگونه که در تواریخ نگاشتهاند در این سرزمین افتخاز آمیز سرفراز اقوام مختلفی میزیستهاند که برای هر یک آداب و رسوم خاصی بوده است ازجمله دو طایفه آق قویونلو و قره قویونلو را رسم براین بود که چون خواستند دختران و پسران خویش را عروس و داماد نمایند هیچ یک از زوجین مجاز نبودند تا پایان مراسم کامل عقد وازدواج همدیگر را ببینند پسر در خیال خویش عروس را سرو قدی قمر چهره میانگاشت و دختر داماد را یک بلند بالا مجسم مینمود برای اولین بار یکی از افراد ایل آق قویونلو بزغاله خالدار که در آن زمان با ارزش بود به تازه داماد خویش هدیه داد و این رسم از آنجا پا گرفت از قضا پسر فریدون خان دختر رستم بیک را قرار ازدواج مقرر گردید پس از انجام مراسم معمول بنا به شیوه دیرینه هیچ کدام یگدیگر را هرگز ندیده و چون هر دو از سران قوم بودند پرنده خیال را گستره بیشتری بود و در آخرین مرحله رستم بیک علاوه بر بزغاله خالدار اسب سفید راهواری را نیز به داماد پیشکش نمود در آن دم که نقاب از چهره دختر برآوردند داماد با چهرهای عبوس و بسیار کریه المنظر رو به رو گشت بدون درنگ براسب راهوار سوار گشت و لحظهای در برابر جمعیت ایستاد و به همه میهامانان ومیزبانان خوشامد گفت و آنگاه رو به رستم بیک نموده و چنین گفت پدرزن عزیز ما را همین اسب راهوار هدیه ایست بس شاهکار!!
آنگاه با سرعت تمام ازمیان جمعیت گذشته و از آنجا دور شد و تا پایان عمرهیچ کس از او اطلاعی نیافت!!!
آیا سویچ بعضی از ماشینهای راهوار به همین منظور تقدیم تعدادی از دامادها میشود!!